| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
کارهای بزرگ چگونه شروع میشوند؟
روزی شيوانا از نزديک مزرعهای میگذشت. مرد ميانسالی را ديد که کنار حوضچهای نشسته و غمگين و افسرده به آن خيره شده است. شيوانا کنار مرد نشست و علت افسردگیاش را جويا شد. مرد گفت: "اين زمين را از پدرم به ارث گرفتهام. از جوانی آرزو داشتم در اينجا ماهی پرورش دهم. همهچيز آماده است. فقط نيازمند سرمايهای بودم که اين حوضچه را لايروبی و تميز کنم و فضای سربسته مناسبی برای پرورش و نگهداری ماهی ايجاد کنم. اين آرزو را از همان ايام جوانی داشتم و الان بيش از ده سال است که هنوز چنين سرمايهای نصيبم نشده است. بچههايم در فقر و دستتنگی بزرگ میشوند و آرزوی من برای رسيدن به سرمايه لازم برای آماده سازی اين حوض بزرگ هر روز کمرنگتر و محالتر میشود. ای کاش خالق هستی همراه اين حوض بزرگ به من سرمايهای هم میداد تا بتوانم از آن ثروت مورد نياز خانوادهام را بيرون بکشم.
شيوانا نگاهی به اطراف انداخت و سپس حوضچه سنگ کوچکی را در فاصله دور از حوض بزرگ نشان داد و گفت: "چرا از آنجا شروع نمیکنی؟! هم کوچک و قابلنگهداری است و هم میتواند دستگرمی خوبی برای شروع کار باشد.
مرد ميانسال نگاهی نااميدانه به شيوانا انداخت و گفت: "من میخواستم با اين حوض بزرگ شروع کنم تا به يکباره به ثروت عظيمی برسم و شما حوضچه کوچک سنگی را به من پيشنهاد میکنيد. آن را که همان ده سال پيش خودم به تنهايی میتوانستم راه بيندازم"
شيوانا سری تکان داد و گفت: "من اگر جای تو بودم به جای دست روی دست گذاشتن و حسرت خوردن لااقل با آن حوضچه کوچک آرزوهای بزرگم را تمرين میکردم تا کمرنگ نشود و از يادم نرود"
مرد ميانسال آهی کشيد و نظر شيوانا را پذيرفت و به سوی حوضچه کوچک رفت تا خودش را سرگرم کند. چند ماه بعد به شيوانا خبر دادند که مردی با يک گاری پر از خرچنگ خوراکی نزديک مدرسه ايستاده و میگويد همهی اينها را به رايگان برای مدرسه هديه آورده است و میخواهد شيوانا را ببيند. شيوانا نزد مرد رفت و ديد او همان مرد ميانسالی است که آرزوی پرورش ماهی را داشت. او را به داخل مدرسه آورد و جويای حالش شد.
مرد ميانسال گفت: "شما گفتيد که اگر جای من بوديد اول از حوضچه سنگی شروع میکرديد. من هم تصميم گرفتم چنين کنم. وقتی به سراغ حوضچه سنگی رفتم متوجه شدم که آبی که حوضچه را پر میکند از چشمهای زيرزمينی و متفاوت میآيد و املاح آن برای پرورش ماهی اصلا مناسب نيست... اما برای پرورش ميگو عالی است! به همين دليل بلافاصله همان حوضچه کوچک را راه انداختم و در عرض چند ماه به ثروت زيادی رسيدم. ای کاش همان ده سال پيش همين کار را میکردم و اينقدر به خود و خانوادهام سختی نمیدادم.
شيوانا تبسمی کرد و گفت: "حال میخواهی چه کنی؟!"
مرد گفت: "ثروت حاصل از اين حوضچه سنگی و پرورش ميگو تمام خانواده من را کفايت میکند. میخواهم از اين به بعد در راحتی و آسايش به پرورش ميگو در حوضچه سنگی کوچک بپردازم."
شيوانا تبسمی کرد و گفت: "من اگر جای تو بودم با سرمايهای که اکنون به دست آوردهام به سراغ حوض بزرگ هم میرفتم و در آن پرورش ماهی را هم شروع میکردم. مردم اين دهکده و دهکدههای اطراف به ماهی نياز دارند و حوض بزرگ تو میتواند بسياری را از گرسنگی نجات دهد."
وقتی بدانیم که به کجا میرویم، تبدیل به شخص موثرتری میشویم...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید